« جُرم زن بودن »آه ؛ از جور زمانه می گویم :سخن از ظلم روا رفته به مادر .خواهرظلم بر دخترکانم جانمکه به جرمی که زن استمی کشد دوش به دوشآه می فهمی تو ....؟!آه می فهمی توکه کنون داغ ترین آه کشم از ته دآلان نفسهُرم این آه هجومش سنگین تار و پودم را سوختآه می گویم آهکاش آنانکه براین جسم ظریفکاش آنانکه براین روح لطیفجنس زن بودن را داغ ننگین زده اند و به خود خلقت برتر گفتند اندکی مادر خود می دیدندو به ارابه جبّار نمی رقصیدند اه گــُــر می زندم این آتشآن زمانی که زنی می دود در پی اندک نفسیلای انبوه ستمستم ننگ شمردن زن راستم دنده چپ بودن راستم اندر ستم اندر ستمستان بسیاروز نفس باز نمی افتد باز داد می دارد و می خواهد دادو دراین داد ِستان دادرس نیست کسی فریادشنفسش لای هیاهوی ستم مُـــهرمحکــــــوم شدی . .....زن هستی!بغض آلود شده و گم گردیدآه آن دم دگرم نای نماندنفسم بغض گلوگیر نمودو به جنسیت خود شرمم بودآه ای زن ای زنآنکه ننگت خواند ننگش باد
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت